زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در غروب روز عاشورا
سر بُـریـدند تو را هـلهـله بر پا کردند عدهای نیز به یک گوشه تماشا کردند ز بـلـندی تـل از دور خـودم مـیدیـدم نانجـیـبان به سر رأس تو دعوا کردند به تلاطم شدم آن لحظه که دیدم اعداء گـرۀ پـیـرهـنـت را ز جـفـا وا کـردنـد گاه نیزه به تنت سخت فرو رفت ولی عاقبت با کمک از هم به تنت جا کردند دائماً ورد لب دخـتـرکت این شده بـود من بمـیـرم چـقـدر ظلـم به بابا کـردند |